عید قربان ، ذبح عظیم ، حسیـــــــــن ...
جهت مشاهده ی تصویر در اندازه اصلی ، اینجا کلیک کنید
مقاله ی " عید قربان ، ذبح عظیم ، حسیـــــــــن ... " در ادامه ی مطلب
« حتماً بخوانید »
منعکس شده در :
سایت حرف تو
سایت آنتی 666
به همین سادگی ها به مقام «خُلّت» نرسیده و برای اینکه «خلیل الله» شود ، از آزمون های زیادی سربلند بیرون آمده...در میان بت پرستان تبر به دوش گرفته ، با پای خود به میان آتش رفته ، عمری را میان ماه و خورشید و ستاره پرستان و خود پرستان گذرانده.آزمون ها داده که به اینجا رسیده.و اما مهمترین آزمون...
مهمترین آزمون «ابراهیم خلیل الله» را «الله» این چنین در کتابش روایت میکند :
" وَإِذِ ابْتَلَی إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا..." (و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتی بیازمود و وی آن همه را به انجام رسانید [خدا به او] فرمود من تو را امام مردم قرار دادم) 1 .
آزمونی مهم که ابراهیم پس از آن به بالاترین مقام خود یعنی مقام «امامت» رسید.ابراهیمی که تاکنون «نبیّ» ،«رسول» و حتی «خلیل» خدا بوده ، حالا «امام» شده است...
اما چگونه ؟ با چه چیزی آزموده شد؟ «کلمات»
چه هستند این «کلمات» ؟چه رازی در این لفظ قرآنی وجود دارد؟ این کلمات الهی چه هستند که 14 بار در قرآن تکرار شده اند؟این کلمات چه هستند که خدا آنها را وسیله ی توبه آدم ابوالبشر قرار میدهد (فَتَلَقَّی ءَادَمُ مِن رَّبِّهِ کَلِماتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ 2) و به برکت آنها آدم را می بخشد؟
چه هستند این ها که خدا بارها و بارها در کتابش تأکید میکند که «لا تَبدیلَ لِکَلِماتِ الله» (هیچ تغییری در کلمات خدا نیست 3) ؟
چه هستند این کلمات که خدا میخواهد با آنها احقاق حق کند ( وَ یُحِقُّ الحَق بِکَلِماتِه 4)؟
چه میگوید قرآن؟ نمیدانم! بگذارید مفسر قرآن از قرآن بگوید ؛
مفضل بن عمرو مىگوید از امام صادق علیه السلام پرسیدم آن “کلمات” (که خدا ابراهیم را با آنها آزمود) چه بود؟حضرت فرمود: «همان کلمات بود که حضرت آدم از پروردگارش دریافت و خدا (بواسطه آنها) بر او توبه نمود و آن این بود که: «از تو به حق”محمد” و “على” فاطمه” و “حسن” و “حسین” در خواست مىکنم که بر من توبه فرمایى»پرسیدم که اى پسر رسول خدا “پس معناى” فَأَتَمَّهُنَّ” چیست؟ فرمود:«یعنى آن اسامى - که اسامى دوازده امام بود - را تا نام قائم کامل نمود.» 5
آری ابراهیم هم مانند سایر پیامبران، آشنا شد با «کلمات الله» . آشنا شد با مخلوقاتی که فلسفه آفرینش اند.اول انسان هایی که از ازل بوده اند و قرار است در آینده به روی کره خاکی بیایند .و آدم و نوح و ابراهیم و همه و همه واسطه اند برای آمدن آنها. زمینه ساز اند برای آمدن آنها. آنهایند؛ پیامبر آخرالزمان و دختر اطهرش و بَعلِها و بَنِیها.
ابراهیم میداند که این اَبَرمخلوق خدا ، این پیامبر آخرالزمان و خاندان پاکش ، از نسل او خواهند بود.از ذریه ی ابراهیم.اما اینجا مشکلی وجود دارد. ابراهیم پیر شده و هنوز اولادی ندارد. پس تکلیف نسل چه میشود ؟!
لذا از خدای خود خواست : "رَبِّ هَبْ لِی مِنَ الصَّالِحِینَ" (ای پروردگار من، مرا [فرزندی] از شایستگان بخش 6)
و اجابت شد : " فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِیمٍ" (پس او را به پسری بردبار مژده دادیم 7).
حال ابراهیم دارای پسر شده ، دارای نسل شده ، پسری «حلیم» ، اسمش هست «اسماعیل». پسری که قرار است نسل ابراهیم باشد و ذریه پیامبر آخرالزمان از او باشند.
اسماعیل بزرگ میشود.حالا دیگر مردی شده برای خودش. سیزده ساله است که پدرش برایش خوابی می بیند.
خدای ابراهیم باز هم برای بنده خلیل خود آزمونی طراحی کرده. این بار ابراهیم مأمور میشود به ذبح فرزند خود.باید سر از تن پسر سیزده ساله ی خود جدا کند. خیلی سخت است برایش. نه دل کندن از پسر و قربانی کردن او در راه خدا ، نه ! این ظلمی ست در حق ابراهیم خلیل الله که فکر کنیم برای ابراهیم سخت بود که بگذرد از پسرش . خدا خلیل ابراهیم است و اسماعیل پسر او ، پر واضح است که برای ابراهیم گوش کردن به حرف خدا شیرین تر از داشتن پسر است.پس سر بریدن اسماعیل به امر خدا برای او سخت نیست.
اما سختی کار کجاست؟ حساسیت آزمون کجاست؟ باز هم بحث کلمات مطرح است. بحث نسل است و ذریه. ذریه ای که قرار است از نسل اسماعیل باشد و حالا اگر اسماعیل ذبح شود !!! پس تکلیف نسل چه میشود ؟!
سخت است برایش.اما بالاخره دل به دریا میزند. او مأمور به انجام تکلیف است و تکلیف او اطاعت محض از خداست.
با اسماعیل در میان میگذارد مسئله را : ... قَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَی فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَی... (گفت ای پسر من ، من در خواب [چنین] می بینم که تو را سر می برم پس ببین چه به نظرت می آید 8 ). جالب است گفتگوی این پدر و پسر. پدر میگوید پسرم میخواهم سرت را بِبُرم ، نظرت چیست؟ پسر چه جواب میدهد ؟! جالب تر جواب پسر است : قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ (گفت ای پدر من ، آنچه را مأموری ، بکن.ان شاء الله مرا از شکیبایان خواهی یافت 9) . خالق اسماعیل ، خوب میشناسد او را که لقب «حلیم» به او داده است.آری ! پسر گفت پدرم تو مأموری و معذور ، سر بِبُر...
روز واقعه فرا رسید و ابراهیم و اسماعیل راهی شدند.سختی کار برای ابراهیم است.اسماعیل که ذوب شده در پدر و در خدای پدر و ذره ای شک ندارد به رفتنش به قربانگاه. تا جایی که آخرین توصیه ها را این چنین به پدر میکند که دست هایم را از پشت ببند که موقع سر بریدن ، دست و پا نزنم که تو ببینی و سختت باشد ، چاقو را خوب تیز کن که راحت تر بِبُرد ، مرا به پشت بر زمین بخوابان که مبادا چشم در چشم شویم و سختت باشد...
عجیب پسری ست این اسماعیل. حلیم است واقعاً...
سخت است برایش. برای ابراهیم...
اما به هر حال مأموریتی است الهی و باید انجام شود.لحظه ی وداع است : فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ (پس وقتی هر دو تن دردادند [و همدیگر را بدرود گفتند] و [پسر] را به پیشانی بر خاک افکند 10).
دل را به دریا زد و پا بر دل نهاد و دلاورانه خنجر بر حنجر جوان حلیم خود کشید... نمی بُرَد. باز کشید... نمی بُرَد...
گویا برنامه چیز دیگری ست : وَنَادَیْنَاهُ أَن یَا إِبْرَاهِیمُ*قَدْ صَدَّقْتَ الرُّءْیَا إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ*إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَؤُا الْمُبِینُ* وَفَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ (او را ندا دادیم که ای ابراهیم ، رؤیا[ی خود] را حقیقت بخشیدی ما نیکوکاران را چنین پاداش می دهیم، راستی که این همان آزمایش آشکار بود، و او را در ازای قربانی بزرگی باز رهانیدیم 11).
خدا اصل داستان را گفت برای ابراهیم.که این هم آزمایشی بود برای تو و ما این قربانی را نمیپذیریم و بیا و به جایش این حیوان را سر ببر.
خدا میگوید «وَفَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ» یعنی از ذبح اسماعیل گذشتیم تا به جایش یک مذبوح عظیم را ذبح نماییم. اما منظور خدا از این ذبح عظیم چیست؟ باز هم بی انصافی ست که فکر کنیم منظور این حیوان است! حیوان در مقابل اسماعیل ، ذبح عظیم است؟! العیاذ بالله...
پس منظور خدا چیست؟! چه میگوید قرآن؟ باز هم ماندیم چه بگوییم. بیایید باز به سراغ یکی از مفسران قرآن برویم:
از امام رضا(علیه السلام) چنین نقل شده است : هنگامى که حق
تعالى به ازاى ذبح اسماعیل قوچى را فرستاد تا به جاى او ذبح شود، حضرت
ابراهیم(علیه السلام) آرزو کرد؛ کاش مى شد فرزندش را به دست خود ذبح کند و مأمور
به ذبح گوسفند نمى شد تا به سبب درد و مصیبتى که از این راه به دل و جان او وارد
مى شود، مصیبت پدرى باشد که عزیزترین فرزندش را به دست خود در راه خدا ذبح کرده تا
از این طریق بالاترین درجات اهل ثواب در مصیبت ها را به دست آورد. در این اثنا
خطاب وحى از پروردگار جلیل به ابراهیم خلیل رسید که "محبوب ترین مخلوقات من
نزد تو کیست؟"
ابراهیم(علیه السلام) عرضه داشت: "هیچ مخلوقى پیش من
محبوب تر از حبیب تو محمد(صلی الله علیه و آله) نیست." پس وحى آمد که "آیا
او را بیشتر دوست دارى یا خودت را ؟" ابراهیم(علیه السلام) گفت: "او پیش
من از خودم محبوب تر است." خداوند متعال فرمود: "فرزند او را بیشتر دوست
دارى یا فرزند خود را ؟" ابراهیم(علیه السلام) عرض کرد: "فرزند او
را بیشتر دوست دارم."
پس حق تعالى فرمود:" آیا ذبح فرزند او به دست دشمنان از
روى ستم، بیشتر دل تو را مى سوزاند یا ذبح فرزند خودت به دست خودت در اطاعت من ! "عرض
کرد: "پروردگارا! ذبح او به دست دشمنان بیشتر دلم را مى سوزاند." در این
هنگام خداوند خطاب کرد؛ "اى ابراهیم! پس به یقین جمعى که خود را از امت
محمد(صلی الله علیه و آله) مى شمارند، فرزند او حسیــــــن(علیه السلام) را از روى
ظلم و ستم و با عداوت و دشمنى، ذبح خواهند کرد همان گونه که گوسفند را ذبح مى کنند
و به این سبب مستوجب خشم و عذاب من مى گردند."
ابراهیم(علیه السلام) از شنیدن این خبر جانکاه، ناله و
فریاد بر آورد و قلب و جان او به درد آمد و بسیار گریه نمود و دست از گریه بر نمى
داشت تا این که وحى از جانب پروردگار جلیل رسید: " اى ابراهیم! گریه تو بر
فرزندت اسماعیل اگر او را به دست خود ذبح مى کردى، فدا کردم به گریه اى که تو بر
حسیـــــن(علیه السلام) و شهادتش کردى و بدین سبب بالاترین درجات اهل ثواب در مصیبت ها
را به تو دادم."
در پایان امام رضا(علیه السلام) فرمود: این است مفهوم قول خداوند عز وجل؛ «وَ فَدَیناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ» 12
آری! این است «ذبح عظیم». ذبح عظیمی که بخاطر آن خدا از ذبح اسماعیل گذشت. و قربانی ابراهیم را نپذیرفت تا نسل او بماند و به ذریه پیامبر آخرالزمان برسد و فرزندی از این پیامبر بیاید و ذبح عظیم...
« حسیــــــــــن » است آن ذبحی که خدا میخواهد. اوست که باید در راه معشوق به قربانگاه برود و خنجر را بر حنجر حس کند و این بار خنجر بِبُرد و ...
اوست که باید دست پسر خود بگیرد و به قربانگاه ببرد و به خنجر ها بسپارد... و مسئله اینجاست که خنجر های قصه ی « حسیــــن » همگی می بُرند... نمیدانم ابراهیم هم به اسماعیل گفت که «کمی برایم راه برو» یا نه ...
آری! «حسیـــــن» خود یک تنه هم ابراهیم است هم اسماعیل. هم سوز به قربانگاه بردن فرزند ( و نه فقط فرزند ) را می کشد و هم خود حنجر به خنجر می نهد.
اسماعیل باید بماند تا « حسیــــــــــن »ی بیاید و برای خدا ذبح شود...
و تو ای « حسیــــــــــن » چه جایگاهی داری پیش خدا که ذبح عظیمت خواند و از تو پذیرفت آنچه را که از ابراهیم خلیل الله نپذیرفت...
« حسیــــــــــن » ، « حسیــــــــــن » کردیم بوی محرم آمد ؛
السلام علی الحسین
و علی علی بن الحسین
و علی اولاد الحسین
و علی اصحاب الحسین
راستی ! عیدتون مبارک ...
........................................
پاورقی :
1- آیه 124 سوره بقره
2- آیه 37 سوره بقره
3- آیه 64 سوره یونس (موارد مشابه : 34 انعام ، 115 انعام ، 27 کهف )
4- آیه 24 سوره شوری (موارد مشابه : 7 انفال ، 82 یونس )
5- تفسیر صافى ، ج 1، ص 138 / تفسیر برهان ، ج 1، ص 147 / ینابیع المودة ، ص 112
6- آیه 100 سوره صافات
7- آیه 101 سوره صافات
8- آیه 102 سوره صافات
9- آیه 102 سوره صافات
10- آیه 103 سوره صافات
11- آیات 104 تا 107 سوره صافات
12- بحارالأنوار، ج،۱۲ ص۱۲۴ و ج،۴۴ ص۲۲۵
راجع به عکس:
1. برای خاک کویر باید از یه نوع خون استفاده می کردی که متقارن پخش شده؛ این خونی که استفاده کردی واسه رو دیوار یا یه سطح عمودی دیگس که جاذبه روش تاثیر داره
2. قانع نمیشم که چرا نوشتت رو کمرنگ کردی؟ از آیه قرآن پررنگ تر هم هست مگه؟
3. لوگوی وبلاگت خیلی طرحت رو شلوغ می کنه؛ اولا یکم کوچیکتر بزنش، ثانیااگه تونستی یکم هم خلوتش کن
با حوصله تنگ و دل سنگ چه سازم؟
با دوست پریشانم و بی دوست پریشان
دعات قبول
التماس دعا