مردمِ «نُهِ دَه» امام زمان میخواهند از خدا...
پنجشنبه, ۷ دی ۱۳۹۱، ۰۸:۴۴ ب.ظ
جهت مشاهده تصویر در اندازه اصلی ، اینجا کلیک کنید
در " 9 دی " به دنبال امام زمان (عج) می گردیم...
(ادامه ی مطلب را بخوانید)
شهردار "لامپ" بزرگ و پرنور خود را وسط محله نصب کرد و محله ی ظلمت زده ، غرق در نور شد. روشن شد فضا.عده ای خوشحال و قدردان شهردار و دوستدار این روشنایی بودند و در عوض عده ای گویا خوششان نمی آمد از روشنایی.از نور.گویی بیشتر می پسندند ظلمت را.آمدند و با کمال وقاحت زدند و لامپ را شکستند و نور را از بین بردند و مجدداً ظلمت و ...
شهردار مهربان است.نور را میخواهد برای اهل محل.لامپ دیگری می بندد.اما باز هم اوباش محل و لامپ شکستن و تاریکی و ...
باز هم شهردار و لامپ دیگر و باز هم اوباش و ...
این قصه بارها و بارها تکرار می شود ، تا جاییکه اوباش آخرین لامپ را می شکنند.شهردار باید لامپ دیگری ببندد.نمی شود که در ظلمت ماند !
شهردار جعبه ی لامپ هایش را نگاه می کند.یکی بیشتر نمانده! چه کند؟! شهردار را می گویم...
شهردار خودش خوب می داند که چه کند."شهردار" است بالاخره!
لامپ را نمی گذارد بین مردم. نور خود را کناری گذاشته و محله در ظلمت فرو می رود.روزها و ماه ها و سال ها میگذرد و سهم محله تاریکی است و ظلمت و ظلمت...
عده ای خوشحال اند از بی نوری.اوباش را می گویم.اما دوستداران و عاشقان نور چه؟! چه کنند آنهایی که قدردان بودند و دوستدار؟!سخت است برایشان ظلمت...
مدتی میگذرد.جمع میشوند دور هم برای چاره جویی."نورخواهان" را میگویم.مشاوره می کنند با هم.به این نتیجه میرسند که بیایید نزد شهردار برویم و از او بخواهیم که نورش را بفرستد میان ما...عذر بخواهیم و قول بدهیم که دیگر نور را حامی خواهیم بود .محافظت خواهیم کرد از او...جلوی اوباش محل خواهیم ایستاد.
رفتند و ادعا کردند ، اما فایده ای نداشت.گویا شهردار دیگر به این مردمان اعتماد ندارد.می گوید شما قدر نور مرا نمیدانید.از کجا معلوم دوباره ...
مردم محل ادعا داشتند.مدعی بودند حمایت خواهند کرد از نور.پشتیبان خواهند بود نور را...
اما شهردار راضی نمیشود.می گوید باید امتحان پس دهید.باید آزمون شوید که ببینیم راست میگویید یا نه!ببینم در ادعایتان صادق هستید یا نه! شهردار میداند چه کاره اند این مردم.میخواهد تربیت شان کند.می خواهد بسازد آنها...
شهردار آزمون مهمی در نظر گرفته برای مردم.می گوید نوری میان شما قرار خواهم داد ، اما نه آن نور اصلی را.نوری از جنس همان نور اما کوچک تر و کم نور تر.اما به هر حال نور است و دشمن خواهد داشت و محافظت می خواهد.شهردار میخواهد امتحان کند مردم را که چگونه پشتیبان و محافظ این نور خواهند بود؟!شهردار وعده میدهد به مردم که اگر آزمون خود را خوب پس بدهند و همه جانبه حامی و مدافع این نور کوچکتر اما مهم، باشند ، آن نور اصلی و پرنور خود را میان مردم و در محله قرار دهد.
نور امتحانی شهردار میان مردم محله قرار می گیرد و آزمون مردم آغاز میشود.خوشحال اند ؛ دوستداران و مدعیان حمایت از نور...
مدتی میگذرد و مجدداً سر و کله ی اوباش محل پیدا می شود.قصد خاموش کردن نور را دارند.مشکل آنها با نور است.بزرگ و کوچک ندارد!
اما این بار ماجرا فرق می کند.مردم محله قدر نور خود را خوب میدانند.نمی خواهند دوباره در ظلمت فرو بروند.بار ها و بارها در دفاع از نور خود سینه چاک می کنند و جلوی مغرضان می ایستند.
بار دیگر اوباش ها و مغرضان به خیابان ریخته اند و می خواهند سنگ بززند نور را.اما مردم نمی گذارند.سینه شان را سپر کرده و جانانه از نور خود دفاع می کنند.مغرضان را کنار زده و از نور خود محافظت می کنند.
سربلند بیرون آمده اند مردم از آزمون خود.از آزمون های خود.جواب شهردار را خوب دادند.خوب از این نور باارزش محافظت کردند.
حال انتظار دارند از شهردار.قول داده شهردار به این مردم که اگر سربلند بیرون بیایند از آزمون ...
حالا مردم پیروز اند و سربلند و منتظر تحقق وعده هستند.وعده ی نور اصلی...
مردم در دفاع از نور خود سنگ تمام گذاشتند و حالا نوبت شهردار است...
تمثیل خوبی است این داستان برای حال و روز روزگار ما.
اگر محله را «دنیا» و شهردار آن را «خدا» و نور اصلی را«امام معصوم» و نور کوچک تر را «ولی فقیه و نائب امام معصوم» در نظر بگیریم ، تمثیل جالبی میشود.
خدایی که امامان معصوم و نمایندگان خود را یکی پس از دیگری به میان مردم فرستاده و همین مردم یکی پس از دیگری به این بزرگواران سنگ اندازی کردند و این انوار مقدسه را به شهادت رساندند.تا اینکه نوبت پرتوافشانی به امامِ آخرین و خاتم الاوصیا رسید.شهردار دنیا ، خداوند متعال ، آخرین حجت خود را از دیدگان غایب کرد و مردم در ظلمت غیبت فرو رفتند.سال های سال گذشت و محله ی دنیا همچنان در تاریکی بود تا اینکه جماعتی پیدا شدند و نور خواستند.امام خواستند از خدا.قوم خاصی هستند.قوم وعده داده شده اند این ها.خودمان را می گویم."بچه شیعه های ایران زمین..."
ادعا کرده اند و خدا باید آزمون بگیرد.نوری بنام «ولی فقیه» برای آزمون صدق این مردم در میانشان قرار می گیرد.خدا می خواهد ببیند این مردم چه می کنند با «امام».اگر خوش رفتاری کنند ، حمایت کنند ، «امّت» باشند ، خدا «امام» اصلی را خواهد فرستاد.
مردم هم برای اثبات ادعایشان با عزمی راسخ به میدان آمدند.انقلاب کردند ، جنگ رفتند ، شهید دادند و... آزمون پشت آزمون ...
تک تک این آزمون ها مانوری بوده برای خدا.که خدایا ! شهردار محله ! ببین ! ببین که صادقیم در ادعای خود.ببین که قدر امام میدانیم.ببین و تصدیق کن صلاحیت مان را و بفرست نور اعظم خود را.بفرست امام زمان ما را...
هنوز مانده از آزمون های این ملت...
آزمونی دیگر فرا میرسد.اسمش را گذاشتند «فتـــــنه».خوب اسمی بود.متناسب با این آزمون حساس...
اگرچه فتنه از سوی مغرضان و اوباش محله فراهم آمد اما به هر حال آزمونی است برای مردم.
مغرضان سنگ به دست به خیابان آمده اند و می خواهند سنگ بزنند نور را.شهردار محله نشسته ببیند مردم چه میکنند.آیا حمایت می کنند از نور خود یا در فضای غبار آلود این فتنه راه گم می کنند.
قدری از سر و صدا و شلوغ کاری های اوباش می گذرد و تا می توانند سنگ می اندازند تا اینکه مردم به صحنه می آیند و قائله را جمع می کنند و بساط مغرضان را جمع می کنند.روز «نهمِ» ماه «دهم» بود که مردم یکی دیگر از آزمون های حساس خود را پیروزمندانه پشت سر گذاشتند.اسمش را گذاشتند روز «بصیرت».خوب اسمی بود.روز مهمی بود که که امام این امّت گفت "این روز در تاریخ ماند".
سینه سپر کردند و جانانه از حریم ولایت دفاع کردند و نور خود را محافظت کردند.حالا این مردم انتظار دارند از خدا . قول داده.وعده داده.وعده ی نور اصلی...
مردمِ «نُهِ دَه» در این روز سراغ نور اصلی خود را میگیرند.مردمِ «نُهِ دَه» دفاع از ولی فقیه را در راستای دفاع از امام زمان می بینند .
مردمِ «نُهِ دَه» امام زمان میخواهند از خدا...
شعار اساسی «نُهِ دَه» این است:
"اللهم عجل لولیک الفرج"
و جعلنا من خیر اعوانه و انصاره...
با طنز نامه به روزم.