مـَـهــدی یــــ85ـــار

دغدغه ی مهدی یاوری...

مـَـهــدی یــــ85ـــار

مـَـهــدی یــــ85ـــار

دغدغه ی مهدی یاوری...

« دغدغه ی مهدی یاوری »
پایگاهی با تمرکز بیشتر بر «شرایط ظهور»
و نه «نشانه های ظهور»...
و مهم ترین شرط ؛«مهدی یار» شدن...

نویسنده
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
پیوندها

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نیمه شعبان» ثبت شده است

۱۷
تیر

شب نیمه شعبان بود ، با یکی از دوستان توی کوچه پس کوچه های شهر قدم می زدیم و از کنار طاق نصرت ها و آزین بندی ها و پارچه رنگی ها گذر میکردیم که این رفیقمون ناخودآگاه یه جمله ای گفت که معنای عمیقی توش نهفته بود. گفت « محرم شده ها !!! » با تعجب گفتم « چی شده؟! » . گفت « منظورم اینه که مث محرم که کوچه و خیابونا حال و هواش عوض میشه و رنگ و بوی محرم میگیره ، نیمه شعبان هم ... »

آره ! راست میگفت.شهرامون حال و هوای دیگه ای داره شبای نیمه شعبان.جنسش از جنس حال و هوای محرمه.غم و شادی های شهر تو این ایام از جنس غم و شادی های هیچ جای دنیا نیست.قشنگه... قشنگه و متأسفانه از کنار این قشنگی ها راحت عبور میکنیم!

یه عادت بدی که ماها داریم اینه که زشتی هارو نشر میدیم ولی از کنار زیبایی ها ساده میگذریم ، اگه یه عمل بد ، یه کار نادرست ، یه حرف ناصواب از یکی سربزنه ، اونو همه جا جار میزنیم ولی وقتی یه حرف و یه حرکت و یه عمل خوب و انسانی از یکی میبینیم اونو منتقل نمی کنیم ، نشر نمیدیم ، واسه هم تعریف نمیکنیم که مثلاً فلانی ، فلان جا ، فلان کار خوب ازش سر زد...

نمیدونم چرا!!! شاید بخاطر ذات ما آدم هاست که فطرتاً گرایش به خوبی ها داریم و درنتیجه از همه چیز انتظار خوبی و زیبایی داریم و خوبی ها برامون عادیه و وقتی بدی هارو میبینیم ، چون با ذاتمون در تضاده و برامون غیر عادیه ، واکنش نشون میدیم و اونو جار میزنیم.

ولی در کل انتقال و نشر خوبی ها و زیبایی نتایج مفید زیادی داره.یکی ش اینه که موجب تقویت روحیه و دلگرمی و امید میشه ، توی دنیایی که همش حرف از بدی هاست ، وقتی یه خبر از خوبی ها میشنویم ، توی روحیه مون تاثیر مثبت داره.یکی از فوایدش هم اینه که اون عمل پسندیده یا حرف صواب نشر پیدا میکنه و یه جورایی فرهنگ سازی میشه.

خلاصه به بهونه جشنای نیمه شعبان خواستم بگم که یه کم بیشتر به دور و برمون توجه کنیم و قدر نعمت هایی رو که داریم رو بیشتر بدونیم. جایی زندگی میکنیم که مردم اون هرساله توی یه ایام خاص حال و هوای شهر و دیار خودشون رو دگرگون میکنن و اصلاً به این بهونه حال و هوای خودشون رو ...

یه عده، از روزها قبل توی خیابونا و کوچه و پس کوچه ها ، روز و شب و نیمه شب مشغول کار و تکاپو اند که این روز بزرگ رو گرامی و بزرگ بدارن.حالا این ماییم و برخورد با این پدیده اجتماعی...

با یه دیدگاه میشه گفت که لازم نکرده سر و صدا کنید و جشن بگیرید و شیرینی و شربت بدید، خود امام زمان هم راضی نیست و از این حرفا ...

چرا؟ بخاطر اینکه مثلاً بخاطر ایستگاه صلواتی توی خیابون یه مقداری ترافیک درست شده و چند ثانیه ای وقتمون گرفته شده که یه لیوان شربت بخوریم.اما آیا واقعاً بحث یه لیوان شربته ؟؟؟ در اینکه باید طوری برنامه ریزی بشه که خدای ناکرده حقی ضایع نشه و خدای ناکرده با هدف انجام مستحب ، حرامی اتفاق نیفته ، که شکی نیست اما اینکه بیاییم و با این توصیفات اصل موضوع رو زیر سؤال ببریم و بخوایم این زبانه های شعله عشق عاشقا رو خاموش کنیم ، پسندیده نیست.

اما با یه دید زیبا و مثبت هم میشه اینجوری گفت که با یه جماعتی عاشق سر و کار داریم که هرساله کاملاً خودجوش و با نیروی محرک دلشون و نه هیچ عنصر خارجی دیگه ای ، جشن و سرور برپا میکنن.و نه فقط جشن...

یه کم دقیق تر بشیم! این مراسم ها فقط یه جشن بخاطر سالروز ولادت امام این جماعت نیست...بلکه یه جور تمرینه ، یه جور خوشامد گوییه.جمع شدن این جماعت دور هم و عرض خوشامد به امامشون چه معنایی داره ؟؟؟بله ! این یه تمرین و خودنمایی برای اون خوشامدگویی اصلیه.این یه مانور برای خداست که خدایا یه جماعتی پیدا شدن که دور هم جمع میشن و به امامشون خوشامد میگن ، این دور هم جمع شدن نمادین خیلی مهمه.این نمادی از همون انتظار اجتماعیه که باید باشه تا اون اتفاق خجسته بیفته...

اینا رو گفتم که خوبی ها رو گفته باشم ، گفتم که حواسمون به خوبی هامون باشه ، حواسمون به نعمت هامون باشه . میگن یه نفر که توی گل فروشی کار کنه ، بعد یه مدت دیگه بوی گل ها رو حس نمیکنه چون که غرق توی اون نعمت شده.ماهم از وقتی که چشم باز کردیم یه نعمت هایی رو داشتیم و یه جورایی برامون عادی شده و اصلاً حواسمون بهشون نیست. اصلاً حواسمون نیست که داریم جایی و با مردمی زندگی میکنیم که توی محرم سیاهپوش میشه و توی نیمه شعبان غرق شادی و شور. اینا همش نعمته و جای شکر داره ؛

الحمد لله الذی جعنا من المتمسکین بولایة امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب وائمة المعصومین (ع)

به امید روزی که این جشن های خوشامدگویی رو در کنار صاحب این روز برگزار کنیم.

 

وجعلنا من خیر اعوانه و انصاره ...

 


  • میلاد گودرزی
۱۴
تیر

امشب خانه امام حسن عسگری (ع)، حال و هوای دیگری دارد. نوری غریب همه جا را فرا گرفته. حکیمه سراسیمه به سمت خانه می‌دود.
صدایی به گوش می‌رسد؛ انگار تمام ملائک بر آل محمد (ص) درود می‌فرستند. خانه بوی عطر دیگری می‌دهد. بوی عطر محمدی، عطر عاشقی، عطر یاس کبود فاطمه (س). اما نرگس آرام است. هیچ کس باور نمی‌کند او لحظاتی دیگر قائم اعظم را به جهان اسلام تقدیم خواهد کرد.
نرگس آرام و صبور زمزمه می‌کند « والعصر ان الانسان لفی خسر...»
همه چشم‌ها به نرگس دوخته شده، عصاره جهان هستی، با اوست. حکیمه دل‌نگران دست‌هایش را می‌گیرد و لحظاتی بعد عزیزی از تبار فرزندان زهرا (س) قدم بر خاک گذارد و در آغازین لحظه زندگی لب به سخن گشود. « سپاس خدای را که پروردگار عالمیان است و سلام و صلوات خدا بر محمد و خاندانش باد. ستمگران گمان بردند که حجت خدا نابودشدنی است، اگر به ما اجازه سخن گفتن داده می‌شد، شک و تردید مردم درباره ما از بین می‌رفت.»
صدای صلوات اهل خانه به آسمان بلند شد. امام حسن عسگری سر بر سجده نهاد و فرمود: «سپاس خدای را که مرا زنده نگه داشت تا فرزند و جانشین مرا به من نشان دهد.»
اشک شوق از چشمان نرگس جاری شد. آرامش بستر را تاب نیاورد؛ برخاست. مهدی (عج) را در آغوش گرفت و به صورت نورانی فرزند نگریست. کاش ام الائمه اینجا بود، کاش زینب (س)، منتقم آل محمد (ص) را می‌دید. کاش مهدی (عج) نیز چون حسین لحظه‌ای در آغوش رسول خدا (ص) آرام می‌گرفت.
آن شب ندائی از عرش برخاست. «بقیه الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین.»

undefined
  • میلاد گودرزی