منعکس شده در:
جنبش مصاف
خدای بزرگ قصد تعیین خلیفه ای برای خودش بر روی کره خاکی می
کند و این بار امانت را بر دوش انسان می گذارد.انسان ها در پی انسان ها و نسل ها
در پی نسل ها روی زمین می آیند. و خدای بزرگ در میان هر نسل و هر گروه و هر قوم
نماینده ای از سوی خود قرار می دهد. نماینده ای برای هدایت. وظیفه و مسئولیت و به
بیانی درجه و مقام این نمایندگان الهی متفاوت است.یکی «نبی» است ، یکی علاوه بر آن
«رسول» نیز هست.یکی برای هدایت خانواده خودش مأموریت یافته،دیگری به سوی قوم خویش
فرستاده شده و یکی هم مأمور است صدایش را به گوش جهانیان برساند.
اما بعضی از این نمایندگان الهی ویژگی و مقام و عنوانی
دارند که آنها را از سایرین متمایز می سازد.
بعضی از آنها « امــــام» اند. واژه ای بسیار با عظمت است
این واژه. ژرفای عجیبی دارد.ترجمه ندارد.یک کلمه است ؛ «امام».
مقام «امامت» مقامی بس رفیع است که بحث درباره آن در این
مجال نمی گنجد.درباره این مقام والا همین بس که خدا از پیامبر خلیلش که دارای مقام
نبوت و رسالت و پس از آن دارای مقام خُلَّت ( خلیل الله ) است ، آزمونی سخت و
حیاتی می گیرد و پس از موفقیت او در این ابتلای الهی ، به او مقام «امامت» را اعطا
می کند.
امام هر عصر یعنی شخصی از میان مردمان آن عصر که از سوی خدا
بعنوان نماینده تعیین و به گونه ای مدار و محور هستی در آن عصر است.این امامت در
مورد بسیاری از پیامبران الهی صادق است.اما بحث امامت بصورت اخص در مورد دوازده
امام معصوم جانشین «پیامبرِ آخرین» (ص) بکار می رود که پس از وی ، خداوند متعال
مسئولیت خطیر امامت انسان ها و تربیت و نیل آنها بسوی کمال را بر عهده این معصومین
بزرگوار نهاد.
در اینجا در کنار بحث «امام» ، بحث دیگری مطرح است تحت
عنوان «امّت». امتی که از مردمانی تشکیل شده است که خود را مأموم آن امام دانسته و
تبعیت و پیروی از او را بر خود واجب میدانند.او را بعنوان مربی خود پذیرفته و جای
بر جای پای او می نهند.
اما بحث مهمی که در اینجا مطرح است این است که اگر انسان
های هم عصر یک «امام» توان درک و قابلیت پذیرش این انسان کامل و نماینده خدا را
نداشتند و او را بعنوان راهبر و ولی خود نپذیرفتند و یا حتی به مقابله با این امام
پرداختند،آنوقت چه می شود؟امامی که بین مردمی است که لیاقت و سعادت شناخت او و
تبعیت از او را ندارند، باید چه کند؟امامی که دعوت به بیعت می کند و لبّیک نمی
شنود ، باید چه عکس العملی انجام دهد؟امامی که با او بیعت می کنند و سپس بیعت می
شکنند، باید چه تصمیمی بگیرد؟
اینجاست که امام بر خلاف میل باطنی خویش و طبیعتاً بر خلاف
برنامه ریزی خدا ، از آن جایگاه خویش کنار می رود.این کنار رفتن به معنای سلب مقام
امامت از او نیست بلکه او فقط از قالب خود خارج شده است.همانند معلمی که از صندلی
خود برخواسته و بر آن ننشیند.آیا ننشستن او بر صندلی اش دلیلی بر این است که او
دیگر معلم نیست؟حتماً خیر.او فقط بنا به دلیلی از جایگاه خود کنار رفته است.
آری! امامی که خدا او را برای رهبری مردم و تشکیل حکومت
الهی مأمور کرده ، در صورت عدم توانایی آن مردم در درک این مسئله ، کنار می رود و
غایب میشود.
این شرایط «برای اولین بار» ، «برای اولین امام» پیش آمد.
امامی که مواجه با مردمی است که ابتدا امامت او را « بخٍ بخٍ » و تبریک گفتند اما بعد
...
مردمی که دعوت امام خویش را شنیدند اما همراهی و همیاری
نکردند.در یک چنین شرایطی « امامِ اوّلین » چه کرد؟همانی را کرد که باید میکرد. تیغ
در چشم و استخوان در گلو سکوت کرد.صبر کرد.غایب شد و صبر کرد.
این غیبتی برای او بود.او از قالب خود خارج بود.ردای خلافت
بر تن دیگری بود.قالب او خانه نشینی نبود اما خانه نشین شد.غایب شد.
اما تا کِی؟ غیبت امامی که مردم او را در غیبت فرو برده اند
تا کِی طول می کشد؟
برای « امامِ اوّلین » تا کِی طول کشید؟ تا زمانی که
مردمانی آمدند و ادعای آمادگی کردند و برای یاری امام با او بیعت کردند. به خانه
امام هجوم برده و گفتند تو را می خواهیم ، تو را «امام» می خواهیم. و امام برگشت.
و غیبت پایان یافت و امام ظاهر شد. «ظهور» اتفاق افتاد.
مسئله دیگری هم مطرح است و آن ، یک دوره گذار و یک بازه
زمانی است.زمانی که طول کشید انسان ها عدم ظهور امام را بفهمند و مصیبتش را درک
کنند و به سوی امام خویش بازگردند. این دوره گذار برای « امامِ اوّلین » بیست و
پنج سال بود.غیبتش بیست و پنج سال طول کشید.
اما بعد چه شد؟ هنوز مدتی نگذشته بود که عده ای از همان
انسان ها روبروی امام خویش ایستادند. برای امام خویش شمشیر کشیدند.با امام خویش
جنگیدند. برای امام خویش شمشیر کشید و در مسجد ...
نوای «فُزتُ و ربّ الکعبه» از امام عصرشان برخواست. امام
عصر خویش را کشتند. اما چرا؟
مگر این ها همان هایی نبودند که به سراغش رفتند و آوردندش؟
چرا مقابلش ایستادند؟چرا شمشیر؟
دلیلش این بود که آنها هنوز هم آمادگی نداشتند. هنوز امام
شناسی شان ضعیف بود. دروغ می گفتند که امام می خواهیم.دروغ میگفتند که امام زمان
بیا. البته نه همه شان.
یعنی نیروها هنوز به آن تربیت صحیح نرسیده بودند.هنوز امام
شان را خوب نشناخته بودند. لذا وقتی آمد و شرایطش را اجرا کرد و شیوه حکومتی اش را
پیاده کرد، خیلی ها کم آوردند و پس زدند و مقابلش ایستادند.
خیلی ها توان تحمل عدالتش را نداشتند.اجرای عدالت برای بعضی
ها گران تمام می شود.لذا گفتند نمی خواهیم. ما یک همچین امامی نمی خواهیم.
بعدها گویا دعوت دروغین «امام عصر» و پس زدن او به یک سنت
تبدیل شد. چند سالی از « امامِ اوّلین » گذشت و بعد از عدم درک «دومین امام» حال
نوبت به « حسیــــــــــن » رسیده است.مردمانی
پیدا شده اند که به امام عصر خویش پیغام میدهند که « بیـــــا ». بیا و امام ما
باش. بیا که باید بیایی. تو امام ما هستی و حال که ما امام می خواهیم و درک میکنیم
و یاری میکنیم، تو وظیفه داری که بیایی.
و باز هم «امام آمد» و باز هم مردمانی که دروغ می گفتند و
باز هم شمشیر...
«امام» میداند.«امام» همان موقع که متن نامه ها را
میخواند،از بطن صاحبان آنها باخبر بود.اما آمد.چون حجت بر او تمام بود.چون جماعتی
ادعای یاری کرده اند.اما فقط ادعا...
اما چرا؟ مگر این انسان ها چه بوده اند و چه کرده اند که با
امامان خویش چنین می کنند؟
پاسخ این سؤال را و دلیل این رفتارها را امامشان در آن صحرا
گفت.امامشان گفت که پر از «حرام» شده اند. کِی؟ الان در صحرا؟ خیر. دلیل اینکه
الان آمده اند و مقابل امام عصر خویش ایستاده اند را باید در گذشته شان جستجو
کرد.در آن دوره که امامشان غایب بود. در دوره غیبت. انسان های حاضر در صحرا محصول
قبل اند.این چهره ها در دوره غیبت شکل گرفته اند.این بطون در دوره غیبت مملوء شده
است.
انسان های ساخته شده از حرام در دوره غیبت، در دوره ظهور
مقابل امامشان می ایستند.حتی اگر برای امام خویش دعوت نامه فرستاده باشند. حتی اگر
« عَجِّل ، عَجِّل » گفته باشند.
پس مسئله این است ؛ « یــــــــــار » . بودن یا نبودن. نبودنش
موجب غیبت است و بودنش می تواند موجبات ظهور را فراهم سازد.
«یار»ی که شرایط دارد، ویژگی ها دارد. و این شرایط و ویژگی
ها را باید در دوره غیبت کسب کند.
این سنت ادامه یافت.سنت عدم درک امام. سنت ایستادن مقابل
امام. و سنت شمشیر کشیدن بر امام. شمشیر هایی از جنس شمشیر یا از جنس زهر.
حال نوبت به آخرین رسیده است. « امامِ آخرین» . این خداست و
این آخرین ذخیره اش.چه کند؟خدا چه کند؟ خدای حکیم چه کند؟اجازه دهد سنت امام کشی
برای « امامِ آخرین» هم اجرا شود؟پس برنامه های هنوز اجرا نشده را چه کند؟پس آیات
کتابش را چه کسی محقق کند؟چه کند خدا؟
آری! باز هم غیبت.اما این بار متفاوت از گذشته.غیبتی
متفاوت. و غیبتی به معنای حقیقی کلمه «غیبت».
غیبتی که باز به همان دلایل آغاز شد اما پایانش...
« امامِ آخرین» با نامه های دروغین و «اللهم عجّل» های
توخالی نمی آید. به امید بیعت دست های برافراشته ی سست بازو ظهور نمیکند.وقتی می
آید که انسان ها آماده باشند.آمادگی درک داشته باشند.آمادگی یاری داشته
باشند.آمادگی اطاعت کردن داشته باشند. و مسئله مهم این است که این آمادگی ها باید
از قبل ایجاد شده باشد. در دوره غیبت.
و اما حال...
ما هم اکنون در دوره غیبت امام عصر خویش به سر می بریم.یعنی
همان دوره سرنوشت ساز. همان دوره تعیین کننده.همان زمان ایجاد آمادگی در خود.
باید خود را ساخت و آماده کرد و سپس از خدا تعجیل خواست.
صرفِ دعا و تعجیل خواستن از خدا بی نتیجه است و با این منوال همین اتفاقی می افتد
که تاکنون افتاده و خدا دعاهای بدون پشتوانه ی عمل را اجابت نمیکند.
و این چنین شده که دوره گذار و مدت غیبت« امامِ آخرین» خیلی
طولانی شده.خیلی...
اما دوباره مردمانی پیدا شده اند که ادعا کرده اند.
«فرزندان صحابه پارسای پیامبر» ادعا کرده اند که لایق اند.مدعی اند که درک میکنند.می
گویند «امام» میخواهیم.میگویند همراهی و همیاری میکنیم. آرزو دارند که «یار»
باشند. یار ِ« امامِ آخرین». یارِ «مهـــــــــــدی» .«
مهدی یـــــــــــار»
میخواهند «مهدی یار» باشند و ادعا کرده اند و باید پای
ادعای خویش بایستند. خدا امتحانشان میکند که به آنها بفهماند که آیا واقعاً راست
میگویند یا نه . آیا خود را آماده ساخته اند و ادعا می کنند یا ادعاهای آنان نیز
مانند ادعاهای مدعیان تاریخ تاریک است!
در پیچ و خم آزمون های الهی هستیم. کلی از آزمون ها هم سپری
شده. تا طلوع خورشید چیزی نمانده است.حواسمان باشد که خوابمان نبرد، ان شاءالله که
لحظه طلوع را درک کنیم.ان شاءالله...
و جعلنا من خیر اعوانه و انصاره ...